. باآرزوی روزی خوب وپربار برای شما 6614519از نظرات وپیشنهادات استقبال میکند چرا مرگ را در یک قدمی خود نمی بینیم ؟!

 
تاريخ : دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,

در ابتدای بحث، تذکّر این نکته لازم است که کسی حقیقت مرگ، حالات احتضار، مسائل مختلف مطرح در عالم قبر، بزرخ، قیامت، بهشت و جهنّم را نمی‌داند و آنچه در دسترس انسان‌هاست، دورنمایی بیش نیست و تعبّداً پذیرفته می‌شود.

مرحوم شیخ الرئیس بو علی سینا در کتاب شفا، وقتی از مسألۀ معاد جسمانی سخن می‌گوید، در پایان متذکّر می‌شود که من در مورد معاد جسمانی نمی‌توانم استدلال کنم، ولی چون صادق مصدّق فرموده است، من نیز بدان معتقدم.

به راستی هیچ‌کس نمی‌داند حقیقت معاد جسمانی چیست؟ هیچ کس نمی‌داند که حقیقت مرگ چیست؟ حقیقت قبر و عذاب و یا لذّت در آن چیست؟ حقیقت و ماهیّت عالم برزخ و حشر و نشور و پس از آن حسابرسی اعمال را کسی نمی‌داند، امّا شهادت صادق مصدّق یعنی قرآن کریم، برای معتقد شدن به حقایق معاد کافی است. اعتقاد به مسائل قیامت با استدلال به اینکه قرآن کریم آن را فرموده است، استدلالی عقل‌پسند است، زیرا انکار معاد، انکار آیات قرآن و در نتیجۀ انکار نبوّت را در پی خواهد داشت.

دربارۀ مسألۀ معاد، استدلال‌های کلامی مختلفی ارائه شده و کتاب‌های گوناگونی در این زمینه نوشته شده است؛ مثلاً ابوعلی سینا بیش از صد صفحه از کتاب شفا را به استدلالات پیرامون معاد اختصاص داده است، یا یک جلد از اسفار مرحوم صدرالمتألهین، مربوط به معاد است، ولی همۀ این‌ مطالب، در مقابل بیانات قرآن کریم و روایات اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» ارزشی ندارند، لذا در این بحث، مطالب مربوط به مرگ، قبر، قیامت و سایر مسائل معاد را بدون جنبۀ استدلال کلامی و فلسفی، و تنها با استناد به آیات قرآن کریم و روایات ائمۀ اطهار«سلام‌الله‌علیهم» ارائه می‌کنیم.[1]

سفر اوّل: احتضار و جان کندن

اوّلین منزل از منازل آخرت که آخرین منزل از منازل دنیاست،‌ احتضار و جان کندن می‌باشد. اگر کسی در زندگی خود انسان نیکوکاری باشد، ملائکه با تلطّف و مهربانی بر بالین او حاضر می‌شوند و برای قبض روح او، با ملاطفت با وی برخورد می‌نمایند و اگر شیعه باشد، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» نیز بر بالین سر او می‌آیند:

«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ‏ یَمُتْ‏ یَرَنِى‏             مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا

یَعْرِفُنِى طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ                      بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا عَمِلا»[2]

چنانچه آن فرد، از نظر اخلاق و اعتقادات در درجات بالایی باشد، همۀ چهارده معصوم«سلام‌الله‌علیهم» بر سر او حاضر می‌شوند و پس از قبض روح، او را نزد خود می‌برند. قرآن کریم در توصیف جان دادن انسان‌های نیکوکار می‌فرماید:

«الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»[3]

ملائکۀ مأمور الهی، با تلطّف و احترام فراوان، همراه با سلام و رحمت، او را قبض روح می‌کنند. به تعبیر برخی از روایات، مرگ برای چنین انسانی مثل آن است که گلی را بو کند و از دنیا برود.[4]

علامه مجلسی با مرحوم جزائری«رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما» با یکدیگر تعهّد کرده بودند که هرکدام زودتر از دنیا رفت، در صورت امکان، خصوصیات مرگ و برزخ را برای دیگری که زنده است، بگوید. وقتی علامه مجلسی از دنیا رفت، به خواب مرحوم جزایری آمد و گفت: عزرائیل آمد و یک گلی به من داد و من آن را بو کردم و متوجّة شدم که مرد‌ه‌ام.

امّا راجع به انسان‌های بدکار، احتضار و جان کندن بسیار سخت و ناگوار خواهد بود. قرآن کریم در توصیف این حالت می‌فرماید:

«یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ»[5]

ملائکه‌ای که برای قبض روح انسان‌هاب بدکار حاضر می‌‌شوند، حالتی غضبناک دارند و با تازیانه‌های آتشین به سر و صورت فرد می‌زنند و او را قبض روح می‌کنند. در روایات، در مورد سختی جان کندن انسان‌‌های بدکار، تعابیر مختلفی شده است. در برخی از روایات فرموده‌اند به قدری قبض روح ایشان سخت است که گویی تمام رگ‌های بدنشان را به صورت زنده از بدن آنها بیرون می‌کشند. یا فرموده‌اند قبض روح انسان‌های بدکار، مانند آن است که درخت خارداری در بدن او ریشه دوانده باشد و این درخت را از بدن او بیرون بکشند. همچنین مثل قبض روح را به افتادن یک فرد از آسمان به زمین تشبیه فرموده‌اند.

در روایت مشهوری آمده است که پیغمبراکرم«صلّی‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» با تعدادی از اصحاب خود در مسجد نشسته بودند که صداى مهیبى به گوش رسید و همه وحشت کردند. حضرت فرمودند: آیا دانستید این چه صدایى بود؟ گفتند خدا و رسولش بهتر مى‏دانند. پیامبر اکرم«صلّی‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» فرمودند: سنگى بود که هفتاد سال پیش به قعر جهنّم رها شد و الآن به ته دوزخ رسید و این صدا از رسیدن آن به ته دوزخ بود. هنوز کلام حضرت تمام نشده بود که به حضرت اطّلاع دادند یکی از منافقین مُرد![6]

استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«قدّس‌سرّ‌ه‌الشّریف» در معناى این روایت مى‏فرمودند: معنایش این است که، یک نفر هفتاد سال در دنیا راه جهنم را پیش گرفته و حالا که مرده، به ته جهنّم رسیده است‏.

راه بدون بازگشت

توجّه به حال نیکوکاران و بدکاران در هنگام احتضار و جان کندن و آیات و روایاتی که برخی از آنها بیان شد، برای عبرت‌گیری و تذکّر هر مسلمانی کافی است.

قرآن کریم، در مورد مهم‌ترین خواهش انسان‌های بدکردار در هنگام احتضار و دم مرگ، می‌فرماید:

«قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»[7]

آنان التماس می‌کنند که خدایا ما را برگردان تا کارهای نیک انجام دهیم، ولی در پاسخ خطاب می‌‌شود: برگشتی در کار نیست. تو عمری در اختیار داشتی که به فکر امروزت باشی، امّا غفلت ورزیدی!

در یکی از اشعاری که به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» منسوب است، حضرت می‌فرمایند:

«یا من بدنیاه اشتغل            قد غره طول الأمل‏

الموت یأتی بغتة             و القبر صندوق العمل‏»[8]

ای کسی که آمال و آرزوها تو را فرا گرفته است، مرگ ناگهان می‌آید و آمال و آرزوها همگی به گور می‌رود و این آمال و آرزوها و این کاشکی‌ها فایده ندارد.

مسلمان حقیقی، در تکاپوی حسن عاقبت

مسلمان واقعی، باید همیشه و در همۀ حالات، به فکر قبر و قیامت خود باشد و به این امر بیندیشد که اگر ناگهان لحظۀ مرگ او فرا رسد، آیا دیانت و ایمان خود را همراه خواهد برد؟

قاسم بن علاء همدانی، یکی از وکلای امام زمان«ارواحنافداه» در آذربایجان بود که عمری طولانی داشت و در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد. محمد بن احمد صفوانی می‌گوید: مرتّباً برای او توقیعاتی از ناحیۀ مقدّسه صادر می‌شد. تا اینکه مدّتی برای او نامه‌ای نیامد. روزی وی را غمگین و ناراحت دیدم که نکند حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» از دست او ناراحت باشند. هنگام ظهر، وقتی با هم ناهار می‌خوردیم، قاصدی از جانب امام زمان«ارواحنافداه» آمد و توقیع مبارک حضرت را به او داد. قاسم بن علاء بسیار خوشحال شد و چون نابینا بود، نامه را به کاتب خود داد که بخواند. کاتب با دیدن نامه، به گریه افتاد. قاسم بن علاء پرسید: چرا گریه‌ می‌کنی؟ مگر در نامه چه چیزی نوشته شده است؟ کاتب گفت: حضرت نوشته‌اند که تا چهل شبانه روز دیگر، از دنیا می‌روی، کارهایت را جمع کن. وقتی این جمله را خواند، قاسم گفت: آیا من با سلامت دینی از دنیا می‌روم؟ کاتب گفت: آرى! حضرت فرموده‌اند چون بمیرى دینت سالم است. قاسم خندید و گفت: بعد از این عمر طولانى، دیگر آرزوئى ندارم. بعد از گذشت چهل روز، پس از طلوع فجر روز چهلم، قاسم بن علاء همدانی از دنیا رفت.[9]

نظیر این داستان زیاد نقل شده است که انسان‌های وارسته، همیشه به دنبال عاقبت به خیری به معنای بردن دین و ایمان خود و سلامت در دین تا هنگام مرگ و جان کندن، بوده‌اند.

اگر کسی به راستی در طول زندگی، در گفتار، کردار و اعمال خود به حضرات معصومین«سلام‌الله‌‌علیهم» شباهت پیدا کند، در موقع مرگ نیز عاقبت به خیر می‌‌شود و ایشان هنگام احتضار او، بر سر بالینش حاضر می‌شوند و او را با خود به بهشت و تحت لوای حمد، می‌برند.

پس از احتضار و جان کندن، سخت باشد یا آسان و راحت، نوبت به عالم قبر می‌رسد که تعبیر پیامبر اکرم«صلّی‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» با توجّه به اینکه انسان نیکوکار باشد یا بدکار، باغی از باغ‌‌های بهشت است یا حفره‌ای از حفره‌های جهنّم:

«وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ»[10]

در مورد منزل دوّم، یعنی عالم قبر، در جلسات بعد سخن خواهیم گفت.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط رضا

اسلایدر